
دلم از نرگس بيمار تو بيمارتر است چاره کن درد کسى کز همه ناچارتر است من بدين طالع برگشته چه خواهم کردن که ز مژگان سياه تو نگون سارتر است گر تواش وعده ديدار ندادى امشب پس چرا ديده من از همه بيدارتر است؟ هر گرفتار که در بند تو مي نالد زار مى برد حسرت صيدى که گرفتارتر است عقل پرسيد که دشوارتر از مردن چيست عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است. به وبلاگ من خوش آمدید و از اینکه این وبلاگ را برای سرگرمی انتخاب کردید ممنونم .امیدوارم اوقات خوشی داشته باشید./
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان بزرگترین وبلاگ ادبی -عاشقانه و آدرس ahoora.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد .
بوسه ای می خواستم او صد بغل آورده بود
ناز شستش از کجا این قدر عسل آورده بود؟!
گریه تا می خواست دامن گیر چشمانم شود
مهربانی های او بوس و بغل آورده بود
مو به مو دیوانگی های دلم را می شناخت
زلفش از این رو، دو دسته راه حل آورده بود
شب به شب لب هاش جان می ریخت در جامم اگر
بر سرم روزی هزاران بار اجل آورده بود
عاشق چشمان عاشق کش شدن هم تحفه ای ست
که دل لامذهب از روز ازل آورده بود
با هنر بیگانه ای بودیم و با اعجاز عشق
بید ما هر شاخه اش صدها غزل آورده بود*"
رفتی که مرا از پا در آوری،
رفتی که ثابت کنی تنها پیروز این میدان تویی
رفتی که با بهتر از من همسفر شوی ، رفتی تا دستان سردت را ،
در دستان دیگری گرم کنی ، رفتی تا به قول خودت دل بکنی ،
رفتی تا زندگی کنی و گوشه دنجی آرام بگیری، اما ...
غافل بودی که من خسته ی عشق ، دیگر رمق مبارزه با تویی که ،
سپاهی از سینه چاکان روزمزد در کنارت بودن را نداشتم و ...
ندارم ...
ای هرزه پادشاه عشق ....
تا کی بیدادگری...؟؟؟!!!
( اهــــــــــــــــــورا )
امروزم را تماما با یاد تو
با عشق تو
با هزار دلشورگی و غم
گذارندم ،
بد هیبتی داشت ، خیالت
را میگویم
تمام وجودم را در هم کوبید
و تمام سلسله ی افکارم را
در هم گسست آه !!
کاش برای همیشه میشد بی تو شد ، بی تو سر کرد
اما افسوس رفتی و خیالت را
به جنگم فرستادی
برو ای ساحره زن
آشیانه دیگری را برهم زن
( اهــــــــــــــــــــــــــــورا )
لبخند بزن ...بدون انتظار پاسخی از دنیا...
و بدان روزی دنیا انقدر شرمنده خواهد شد که به جای پاسخ به لبخند هایت... به تمام ساز هایت خواهد رقصید...
حسادت نکن….!آنکه مرا بعد از تو محکم آغوش میگیرد خاک خواهد بود ...
دیر باریدی باران ,دیر!!من مدتهاست در غم نبودن کسی خشکیده ام...
با ارزش بودنت را همیشه از اندیشه ی یک لحظه نبودنت میتوان فهمید….
راستی با آنکه همدست شدی...پاهایش یارای با تو آمدن دارد...؟؟؟!!!! (اهورا)
با تمام کنار او بودَنـهآیت ” کنــآر ” می آیم…
فقط محض رضای ” خـُـدا ”
دست از سر خوابهایم بردآر …
خاطره ای خاطره انگیز دارم
خاطره ای که با تو شروع شد
با تو روح گرفت ، با تو
زنده ماند ، با تو به اوج رسید.
خاطره ای را میگویم که
شرم حضورت به سرخی گل سرخ
تبدیل شد
سرشار از عشق بود
سرشار از غرور بود
راستی یادت هست
در خیالت چه بود؟؟؟
صدای عشق را می شنیدی؟؟
من شنیدم ، دیدم ،
ماندم و گفتم دوستت دارم را...
می دانی کدام خاطره...؟؟؟.
خاطره اولین دیدار را .... ( اهورا )
عزیزم،
جاودانه ترین،
باز هم سر بر بالشتک
خیال خود میگذارم
تا بیایی
ولی افسوس آبی بودنت را
آبیهای دریا ربوده اند
ای زلال سرچشمه ی امیدم
آبی جاریت را به اقیانوس خیالم بازگردان
منتظرم عزیزم!!! ( اهورا )
کاش زمان در همان لحظه می ماند
کاش زمان باز مرا به عقب میراند
افسوس دیگر نیستی،افسوس
تنها شدم ، می دانی چه میگویم ؟
چه وقت و چه زمان را میگویم؟
آن لحظه را که تنها تو بودی
آن لحظه را که برای من
شعر بودی ، عشق بودی ، حس بودی
رفتی شور شدی ، دلشوره شدی ،
تنگی دل شدی ، افسانه شدی ، اما
اسطوره شدی
آمدی ماندی ، شدی ،
رفتی ، خواستی ، جاودانه شدی !
جاودانه!!! ( اهورا )
در شبهای بی ستاره بودم
درخشیدی و مرا به اوج رساندی
باورش سخت است با یک سقوط نابهنگام
مرا در ظلمت نبودنت رها کردی و
در ظلمت خویش رها کردی
یقین داشته باش
به ظلمت و شبهای بی ستاره
یقین داشته باش
به رهایی در خلوت شبهای سرگردانی
آه !!!!چه بد شد رفتنت... ( اهورا )
این روز ها جای خالی تورا با عروسک پرمیکنم همانند توست
مرا دوســـــــــت ندارد....
احساس ندارد...
اماهرچه که هست دل شکستن بلد نیست.....
[
يک شال گردن به زمين افتاده هميشه نشانه يک مادر سر به هوا نيست که دست پسرش را در خيابان گهگاهي رها ميکند به امان خدا........ آدم برفي ها هم گاهي خودکشي ميکنند........
سهراب گفتي سهراب : گفتي چشمها را بايد شست ! شستم ولي….. گفتي جور ديگر بايد ديد! ديدم ولي…. گفتي زبر باران بايد رفت رفتم ولي….. او نه چشم هاي خيس و شسته ام را نه نگاه ديگرم را هيچکدام را نديد فقط در زير باران با طعنه اي خنديد و گفت :
ديوانه باران زده!!!
با تو زندگی ام زیر و رو شد ، حال من از این رو به آن رو شد
با تو گذشتم از پلهای تنهایی ، رسیدم به اوج آسمان آبی
عطر تو میدهد به من نفس ، با تو رها شدم از آن قفس
آمدی و گرفتی دستهایم را ، باور ندارم با تو بودن را
میدهد به من هوای عشق نفسهایت ،میدهد به من شوق زندگی گرمی دستهایت
بپذیر که دنیای عاشقانه ما همیشگیست ، عشق در قلب من و تو ماندنیست
هر چه دلم خواست همان شد و اینگونه شد که دلم عاشقت شد
مرا در زیر سایه قلبت جا دادی و همین شد که قلبم به عشقت پناه آورد
آری با تو دیگر عشق قصه نیست ، حقیقت است این روزها و لحظه ها
حقیقت است که دوستت دارم ، حقیقت است که با تو هیچ غمی ندارم
حقیقت است که دنیا را نمیخواهم بی تو ، مگر میشود این زندگی بدون تو؟
خیلی وقت است که \"بی تابم\" ؛
دلم تاب میخواهد !
و یک هُلِ محکم
که دلم هــُـــرّی بریزد پایین
هرچه در خودش تلنبار کرده را ...
می بوسم میگذارم کنار...تمام چیزهایی که ندارم را...
دست هایت را...
شانه هایت را...
عاشقی ات را...
همه را...
فقط یک خواهش ...
این دم آخر...
لطفی کن و
دهانت را ببند , و نگو قسمت نبود..
خودم بهتر میدانم ..
آنچه نبود...
لیاقت تو بود..
نبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار بـــــــــــــاران...
لــــــــــــــعنتــــــــــــــــــی نبـــــــــــــــار ...
امشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــب ...
با دیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگری بیــــــــــرون است...
سرمـــــــــــــــــــــــــا میخورد...
کاش آن روز که در گوشم آرام زمزمه میکردی...میخواهم برایت بمیرم.............میمردی!!!!!!
من برای " تو " ویران شده ام تو مرا... آنقدر آزردی.. که خودم کوچ کنم از شهرت..
بکنم دل ز دل چون سنگت.. تو خیالت راحت.. می روم از قلبت..
می شوم دورترین خاطره در شب هایت تو به من می خندی..
و به خود می گویی: باز می آید و می سوزد از این عشق ولی.. بر نمی گردم نه!!!
می روم آنجایی که دلی بهر دلی تب دارد.. عشق زیباست و حرمت دارد..
تو بمان.. دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت سرد و بی روح شده است..
سخت بیمار شده است.. تو بمان در شهرت
خورشيد جاودانه مي درخشد در مدار خويش
مایيم كه پا جاي پاي خود مي نهيم و غروب مي كنيم
هر پسين
اين روشناي خاطر آشوب در افق هاي تاريك دوردست
نگاه ساده فريب كيست كه همراه با زمين
مرا به طلوعي دوباره مي كشاند ؟ حسین پناهی
ساعت خانه ام روی زمان رفتنت ایستاده ،
از آن روز به بعد زمان را همینجا نگه داشته ام
برگرد... نترس آب از آب تکان نخورده
احساسم هنوز دست نخورده باقی مانده
فقط سازشت را زیاد کن با موهای سپیدم...
14 / 06 /1391
زندگی مثل پیانوست،دکمه های سیاه برای غم و دکمه های سفید برای شادی،
اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت که،دکمه های سیاه و سفید را با هم بفشاری.
خـــــدا جـــــنون عشـــــق را نهـــاد در نهـادها |
|||
![]() |
![]() |
دوستی یک حادثه و جدایی یک قانون است . پس بیا حادثه آفرین و قانون شکن باشیم . ارسال کننده محسن رحیمی4713***0913
| |
نام : | |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollName->
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 26
بازدید کل : 94679
تعداد مطالب : 133
تعداد نظرات : 88
تعداد آنلاین : 1
Alternative content
توییتهای برگزیده برای @KazemiParsi توییتهایی از @KazemiParsi